حسین بشیریه؛ تجسم تمام نمای جامعه شناسی سیاسی مدرن در ایران
سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۲۸ ب.ظ
بشیریه: بومی سازی، درونی سازی و کاربردی سازیگفتگو با مجتبی مقصودیمهرنامه، سال پنجم؛ شماره 38، مهرماه 1393، ص50 و 51
دکتر بشیریه یکی از مولفان و مدرسان اصلی جامعه
شناسی سیاسی در ایران پس از انقلاب بوده اند. فکر می کنید وضعیت این علم در ایران امروز
چگونه است و دکتر بشیریه چه تاثیری روی آن گذاشته اند؟
اجازه می خواهم با رویکردی انتقادی نسبت به
سوال شروع کنم که مفهوم و جهت گیری تقلیل گرایانه ای در بطن آن نهفته است. بشیریه
تنها یکی از مولفان و مدرسان اصلی جامعه شناسی سیاسی در ایران پس از انقلاب و تنها
در محدوده ی دانشگاه نبود. جامعه شناسی سیاسی در ایران به مثابه یک علم، مدیون
اندیشه های دکتر حسین بشیریه است. بشیریه تجسم تمام نمای جامعه شناسی سیاسی مدرن
در ایران است. مانایی، پایایی و تاثیر سنت فکری و مطالعاتی بشیریه در حوزه جامعه
شناسی سیاسی ایران و در سطح کشور، همچون اندیشه های مارکس در سطح جهان است که نه
تنها موافقان و موافقان بر جایگاه اندیشه ای و قوت و پایگاه علمی آن اذعان دارند و
بخش زیادی از اندیشمندان بعد از مارکس و حتی تا کنون بر له و یا علیه وی قلم
فرسایی کرده اند . بلکه، تاثیرگذاری این اندیشه در پرورش نسلی از پرورش یافتگان
علوم سیاسی و علوم اجتماعی انکار ناپذیر است. در مورد جامعه شناسی سیاسی ایران نیز
چنین است. اصولا مگر می شود از جامعه شناسی سیاسی ایران سخن راند ولی آثار بشیریه
را از قلم انداخت. بشیریه در پیوند نظر و عمل، اندیشه ورزی و
سیاستگذاری گام های موثری برداشت و کمتر دانشجو و پژوهشگر حوزه سیاسی – اجتماعی که
حداقل مطالعاتی داشته باشد، می تواند نقش این استاد گرانقدر را نادیده بگیرد. چارچوبه های نظری و مفهومی بشیریه و الگوهای اندیشه
ای وی همچنان در اکثر کلاس های دانشگاهی تدریس می شود. به نظر من جامعه شناسی سیاسی
در ایران بدون بشیریه رشته ای ناتمام و ابتر محسوب می شود.
برخی معتقدند جامعه شناسی سیاسی به مانند دیگر
علوم اجتماعی با سابقه فرهنگی و تمدنی ایران نسبتی ندارد و به طور مشخص اصطلاحات
جامعه شناختی مانند چپ و راست و طبقه متوسط و ایدیولوژی های سیاسی گویای
اوضاع اجتماعی و فرهنگی ایران نیست. فکر می کنید دکتر بشیریه تا چه اندازه توانست این
دانش را در ایران بومی کند؟
واژه "برخی" مفهومی کلی و بدون
هویتی است. ادبیات نفی و سلبی، کلی گویی هایی بدون بنیان های علمی چاره تحلیل،
تفسیر و تبیین های جامعه شناسی سیاسی نیست. بدوا مشخص نماییم مشکل ما آیا بشیریه و
اندیشه های وی است و یا علمی به نام جامعه شناسی سیاسی؟! جدای از این نکته که حتی جامعه شناسی سیاسی در
تاریخ فرهنگی ایران دارای ریشه های تاریخی است؛ سنت گفتگو و نقد علمی را در این
عرصه کارساز می بینم. برخی مفاهیم نظیر نیروها و گروه های اجتماعی، یا به نقل از
شما دقیقا همین اصطلاحات چپ، راست، طبقه متوسط سنتی و جدید، احزاب و گروه های
ذینفوذ را چه بنامیم که گویای محتوی، مضمون، هویت و ساختار و واقعیت وجودی آنها
باشد؟ فراموش نکنیم جامعه شناسی سیاسی با نیروها و گروههای اجتماعی، مفهوم و گونه شناسی
دولت، مفاهیم، مسائل و پارادایم ها ...پدیده های اجتماعی، مناسبات و روابط اجتماعی
و مطالعات روش شناسی، رویکردی، نظری و آینده پژوهانه سروکار دارد و دقیقا با همین
ابزارها می توان جامعه ایران را فهم کرد. قطعا بومی سازی، غنی سازی، کاربردی سازی درونی سازی از طریق فهم و کاربست انتقادی حاصل
خواهد آمد و سهم بشیریه در این عرصه ارج نهادنی است.
از مهمترین دغدغه های
دکتر بشیریه در دهه هفتاد «گذار به دموکراسی» بود. این در واقع، تعیین یک سرفصل برای
علوم سیاسی بود که دانشجویان زیادی را هم از خود متاثر کرد؟ فکر می کنید گذار به دموکراسی
هنوز هم به عنوان موضوع علوم سیاسی دارای اهمیت است؟
گذار
به دموکراسی به ویژه برای کشورهای در حال توسعه امری مهم، حیاتی و گاه با سرنوشت
سیاسی و آینده حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورها همبسته است. در این عرصه دو رویکرد
کلان وجود دارد. سنت جامعه شناسی سیاسی کلاسیک، گذار به دموکراسی را یک پروسه
طولانی مدت می داند. دموکراسی ماندگار محصول تجربه ی تاریخی، تمرین دموکراسی،
همزیستی قانونمند و بستر سازی های فرهنگی- روانی و آموزشی، اجتماعی و اقتصادی است.
در این سنت درونزا؛ آموزش، تمرین دموکراسی و پذیرش، به رسمیت شناختن و شناسایی
دیگری از هر دین، مذهب، نژاد، قوم و قبیله و آیینی به مثابه یک ارزش از جایگاه
ویژه ای برخوردار است و حقوق شهروندی بدنه و جوهره اصلی دموکراسی را تشکیل می دهد.
تجربه دموکراسی های اروپایی بهترین مثال در این عرصه است.
جامعه
شناسی مدرن با تکیه بر نهادسازی های نوین راه میان بر را ترویج و توصیه می نماید.
روایتی که در افغانستان و عراق در حال تجربه شدن است و ارزیابی توفیق و یا عدم
توفیق آن نیازمند زمان بیشتری است. در این نحله نهادگرایان نوین این نظر را مطرح
می نمایند که با نهادسازی و ساختارسازی های مردم سالارنظیر؛ تدوین قانون اساسی،
نهاد پارلمان، نظام حزبی، مکانیزم های قانونی و شفاف پیکارهای سیاسی، استقرار
نهادهای نظارتی و کنترلی شرایط لازم برای همکاری و تعامل گروه های سیاسی – اجتماعی
مهیا خواهد شد و فرایند چند سده ای در کوتاه مدت قبل و گاه به شکل برونزا حصول
خواهد بود. آنچه با قاطعیت می توان بیان نمود این است که فارغ از هرگونه رویکردی
گذار به دمکراسی برای کشورهای در حال توسعه با مشروعیت نظام های سیاسی و کارآمدی و
مقبولیت همبسته است. اگر دکتر بشیریه در دهه 1370 با آینده اندیشی موضوع گذار به
دموکراسی را به عنوان دغدغه جامعه شناسی سیاسی ایران مطرح کرد، این موضوع در حال
حاضر در سطح خاورمیانه تبدیل به یک اپیدمی و در میان اکثر طبقات و اقشارموضوعی
فراگیر شده است. از تونس تا مصر، لیبی،
سوریه و یمن متاثر از این مطالبه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اند. علیهذا، امیدوارم
در برنامه ریزی جدید آموزشی رشته علوم سیاسی، این سرفصل مهم مغفول نیفتد و آن چنان
که شایسته و بایسته است به آن، حداقل با رویکرد انتقادی بدان پرداخته بشود و صد
البته جا دارد از نقش و جایگاه دکتر بشیریه در گسترش ادبیات گذار به دموکراسی، به
ویژه به جهت بومی سازی، درونی سازی، کاربردی سازی و کمک به امر سیاستگذاری در
ایران و از جمله تاثیر ان در اجرای قانون شوراها و تدوین پیش نویس قانون شهروندی
تجلیل شایسته ای به عمل آید.
نظریه گذار به دموکراسی
دکتر بشیریه بسیار متکی به نقش نخبگان در فرایند گذار به دموکراسی بود. نظر شما در
این باره چیست؟ اتفاقات چند سال گذشته ایران این نوع نگاه را تائید نکرده است؟
هر چند در کلیت موضوع با شما موافقم و منطقی
است و آرزو دارم که از نخبه سالاری در
فرایند گذار به دموکراسی به عنوان حاملان اصلی و پیشگامان این عرصه عبور کنیم و هر
فردی به عنوان شهروند مسئول دغدغه محور، سهمی در این فرایند را بر عهده بگیرد؛ ولی
چه باید کرد که نمی توان نقش نخبگان سیاسی- اجتماعی و فرهنگی را نادیده گرفت. آنچه
در پرسش شما کلیدی است و بنده با آن موافقم: تضعیف طبقه متوسط نخبه گرا در طول 8
ساله گذشته است که عملا با افول وضعیت اقتصادی، کاهش سطح درآمدی؛ استقلال و
توانمندی اقتصادی خود را تا حدودی از دست داده است و از اعتماد به نفس گذشته خود
در تقویت فرایند گذار به دموکراسی تا حدودی فاصله گرفته است. هرچند با همه ی این
ملاحظات این طبقه و این نخبگان همچنان بخت و نقش اول را در گذار به دموکراسی ایفاء
خواهند کرد.