۱۵
بهمن
گپ و گفتی در دلتنگی و خاطرات آن روزها
در گردهمایی یاد ایام
نرجس براهویی
سلام به
همه دوستان.
نیامدم
که سخنرانی کنم، فقط آمدم با شما دوستان گپ بزنم البته با اجازه استادان محترم. به
آقای مقصودی پیشنهاد کرده بودم که جلسه بی
نظم باشد، یعنی ما فرصت داشته باشیم تا همدیگه رو ببینیم اما ایشان که طرفدار نظم
هستند، فکر کردند شاید اینطوری بهتر باشد.
وقتی هم گفتند که 5 دقیقه ای صحبت کنم، گفتم که نمی تونم، واقعا هم برام راحت نبود. با
خودم گفتم من که 4 سال در دانشکده جرات نداشتم حاضر اسمم رو بگم، چطور الان جلوی همان کسانی که
این خاطره را با آنها دارم، می تونم حرف بزنم، هر چند که به قول استاد عزیزم آقای
دکتر نقیب زاده زبانم دراز شده باشد. یه بار هم انصراف دادم اما وقتی آقای مقصودی
اصرار کرد با خودم گفتم که وقتی جهانگیر معینی که حتی در دوره فوق لیسانس وقتی بهش
سلام می کردی، تا بناگوش قرمز می شد و جواب سلام رو نمی داد حالا دانشجو راه می اندازه و کلاس اداره می کنه،
چرا من نتونم جلوی دوستان هم دانشکده ای دو کلمه حرف بزنم.