انتقادی به عملکرد شورای تحول علوم سیاسی
دوشنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۱ ب.ظ
سیاسیترین دانش در قید و بند تأملی در سرفصلهای جدید علوم سیاسیدکتر احمد بستانیاستادیار علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی تغییر سرفصلهای رشته علوم سیاسی یکی از دغدغههای مهم اساتید این حوزه، دست کم در دهه اخیر بوده است و در بسیاری مـــوارد حتـــــی دانشجویان دوره کارشناسی نیز ضرورت چنین تحولی را درک کردهاند. از همین روی اقدام شورای عالی انقلاب فرهنگی برای تدوین سرفصلهای جدید رشته علوم سیاسی مطالبه عموم اساتید و پژوهشگران این حوزه مطالعاتی محسوب میشود. این شورا در دولت دهم، با تشکیل «شورای تخصصی تحول و ارتقای علوم انسانی» به بازنگری در سرفصلها و محتوای دروس رشتههای علوم انسانی پرداخت و نتایج این بازنگری بهطور مشخص در دو رشته علوم سیاسی و روانشناسی اخیرا اعلام شده است، هرچند از حدود یک سال پیش، سرفصلهای جدید بهطور غیررسمی در اختیار بسیاری از پژوهشگران و اساتید بوده است. با وجود اینکه تحول در دروس علوم سیاسی ضروری بهنظر میرسد و ضمن اذعان به اینکه همکاران ما در شورای تحول زحمات فراوانی را متحمل شدهاند، از نظر بنده که حدود 10 سال است به تدریس در رشته علوم سیاسی اشتغال دارم و از نظر بسیاری از اساتید علوم سیاسی کشور، این سرفصلهای جدید نه تنها مشکل را حل نمیکند، بلکه تا حد زیادی بر ابهامات و مشکلات پیشین این رشته خواهد افزود. در این یادداشت کوتاه میکوشم مهمترین ایرادهایی را که بر سرفصلهای جدید وارد میدانم، در چند بند و در نهایت اجمال مورد اشاره قرار دهم. امید است که چنین تذکراتی بتواند مقدمهای باشد برای مباحث جدی و محتوایی در باب تکتک این سرفصلها و در نهایت امر، راه را برای اصلاح راستین، همهجانبه و منصفانه دروس این رشته هموار سازد.الف. نخستین ملاحظه، به عناوین مبهمی چون «مطالعات سیاسی» و «دانش سیاسی» بازمیگردد که هم در سرفصلهای جدید به چشم میخورند و هم در مصاحبههای آقای دکتر منوچهر محمدی درباره سرفصلها از آنها یاد شده است. در سخنان دکتر محمدی از حوزههای «مطالعات سیاسی»، «مطالعات سیاسی اسلامی»، «مطالعات بینالمللی» و «مطالعات ایران» یاد شده است.
از سوی دیگر در عنوان یا محتوای برخی درسها نیز، عبارت «دانش سیاسی» (مثلا درس «کلیات دانش سیاسی» یا عنوان «مطالعات جغرافیای سیاسی») وجود دارد. عنوان «علوم سیاسی» که در دهههای گذشته بسیار رایج بوده است، در حقیقت ترجمه اصطلاح فرانسوی sciences politiques است که امروزه منسوخ شده، زیرا در دپارتمانهای معتبر جهان سیاست بهمثابه یک علم واحد درنظر گرفته میشود که دارای منطق درونی و موضوعات خاص خود است. بدین معنا علم سیاست، قابل تقلیل به دیگر حوزههای علمی نیست، هرچند میتواند با آنها در ارتباط و تعامل باشد. ازسوی دیگر، اصطلاحاتی چون «فلسفه سیاسی»، «علم سیاست» و «نظریه سیاسی» در عرف آکادمیک جهان کاملا شناخته شده هستند. اما مقصود از «دانش سیاسی» و «مطالعات سیاسی» به هیچ وجه روشن نیست و بهجای تدقیق حوزه مطالعاتی به ابهام آن دامن میزند. روشن نیست آنچه این مباحث را با هم مرتبط میسازد، وحدت در روش است یا موضوع، فلسفی است یا تجربی و قص علی هذا. از همین روی به گمان من، یکی از ایرادهای مهم این سرفصلها بهرهگیری از چنین واژگانی است و البته اهل نظر نیک میدانند که این بحث، صرفا لفظی و زبانی نیست و در پس این الفاظ، نوعی جهاننگری و ایدئولوژی نهفته است که تمایل ندارد سیاست را بهمثابه علمی مستقل درنظر آورد و بهجای اینکه از نسبت میان علم سیاست و دیگر علوم سخن بگوید، میکوشد تا آن را تحت سیطره و در ذیل دیگر علوم و دانشها مندرج سازد.ب. بهنظر میرسد بخش عمده تلاش تدوینکنندگان سرفصلها، در جهت اسلامی کردن و بومی کردن دانش سیاسی بوده است. در شرایطی که هنوز درک روشنی از اسلامیسازی و بومیسازی علوم انسانی وجود ندارد و حتی در میان قائلان به اسلامی کردن نیز اختلاف نظر فراوان است، سزاوار نیست که دریافت و نظر بخشی از اساتید علوم سیاسی به سرفصلها و منابعی الزامی برای تمام دانشگاههای کشور بدل شود. بهعنوان نمونه آیا صرف گنجاندن درسهایی متعدد درباره تاریخ اسلام و معارف اسلامی، که بیتردید از جهاتی برای دانشجویان کشورمان بسیار مفید خواهد بود، میتواند به اسلامی شدن علم سیاست منجر شود؟ج. برخی دروس و سرفصلهای افزوده شده هنوز نهتنها در سطح بینالمللی، که در سطح ملی نیز بهعنوان آموزه یا نظریهای قابل قبول پذیرفته نشده است و تنها موضوع مطالعه جمع محدودی از پژوهشگران بوده است. یکی از جالب توجهترین آنها درسی به نام «سیاست در حکمت متعالیه» است. این عقیده که ملاصدرای شیرازی، بنیانگذار حکمت متعالیه، دارای نظامی مدون در فلسفه سیاسی بوده است، در سالهای اخیر ازسوی معدودی از پژوهشگران طرح شده و بهعنوان یک پروژه فکری دنبال شده است. ظاهرا چون بخشی از این همکاران در تدوین سرفصلها موثر بودهاند، زمینه را برای ورود چنین درسی به رشته علوم سیاسی فراهم کردهاند. درصورتی که ادعای «فلسفه سیاسی متعالیه» بسیار مورد مناقشه و تردید است و حتی برخی از اساتید برجسته فلسفه صدرایی با چنین بحثی مخالف بودهاند. وانگهی، اگر بناست تا دانشجو با مباحث سیاسی فلسفه اسلامی آشنا شود، چرا به فارابی و مکتب او درسی اختصاص ندهیم که مهمترین فیلسوف سیاسی اسلامی است و خود ملاصدرا هم در معدود اشارات سیاسی خود نه تنها از او تاثیر پذیرفته، که حتی گاه نوشتههای او را عینا نقل کرده است. بهنظر میرسد تا هنگامی که چنین مباحثی به محک نقد نخوردهاند و در سطح یک یا دو پژوهشکده باقی ماندهاند، طرح آنها بهعنوان واحد درسی به صلاح نیست. د. در پایان هریک از سرفصلها منابعی معرفی شده است و بهنظر میرسد همین منابع علاوه بر تدوین محتوای سرفصل، در تدوین منبع اصلی در دست تالیف هم، نقش اصلی را ایفا خواهند کرد. درباب این منابع نیز سخن بسیار میتوان گفت. متاسفانه بهنظر میرسد آثار برخی از برجستهترین اساتید علوم سیاسی ایران و هم چنین نظرات آنها در این سرفصلها بهکلی نادیده گرفته شدهاند. مثلا اثری از آثار متعدد و ارزشمند دکتر حسین بشیریه و دکتر جواد طباطبایی در میان منابع نیست، ولی کتب نویسندگان خارجی مانند جان فوران، لمبتون (جاسوس بریتانیا)، آمارتیا سن، برتران بدیع، استمپل، لاتوش و دیگران به دفعات بهعنوان منبع معرفی شده است. منطق این تبعیض چیست؟ازسوی دیگر برخی از نویسندگان این منابع، دارای گرایشهای فکری و سیاسی بسیار روشن و گاه افراطی هستند و معرفی کتاب آنها بهمثابه منبعی که تمامی دانشجویان علوم سیاسی کشور باید بهعنوان درس مطالعه کنند، به هیچ وجه منصفانه نیست. برخی از این منابع به قلم کسانی نوشته شدهاند که اساسا تخصصی در حوزه علم سیاست ندارند و در زمینههایی دیگر کار و مطالعه میکنند و چهبسا خودشان هم ادعای دانش سیاسی را نداشته باشند.هـ. یکی از ویژگیهای سرفصل جدید مضیق و محدود کردن مباحث هر سرفصل بهگونهای است که دست استاد را میبندد و اختیارات او را برای معرفی منابع، تعیین محتوا و خلاقیت در تدریس بسیار محدود میسازد. سرفصلها بهگونهای نوشته شدهاند که گاه از پیش، یک ایده یا نظریه را بر دیگر نظریهها برتری بخشیده و برای استاد تعیین تکلیف میکند. ویژگی سرفصل این است که باید تمامی ضرورتهای مطالعاتی و محتوای درس را به شکل ایدهآل و بیطرفانه تعریف کند و سپس دست استاد را برای تفسیر و گزینش از آن، متناسب با صلاحدید مدرس بازبگذارد. سرفصلهای کنونی بسیار محدود شدهاند و گاه تمامی یک درس تنها به اثبات یک نظریه یا رویکرد اختصاص یافته است.و. در مورد یکایک سرفصلها نیز ملاحظات فراوانی وجود دارد. بهعنوان نمونه، بسیاری از دروس با هم آشکارا تداخل دارند. مثلا میان درس «اندیشه سیاسی شرق باستان» و «اندیشه سیاسی ایران باستان» یا «جریانشناسی سیاسی ج. ا. ا» و «تحولات سیاسی اجتماعی جمهوری اسلامی ایران» (1 و 2). منطق اندراج بسیاری از دروس روشن نیست، مثلا مباحث درس «اخلاق و سیاست» در دروس دیگر طرح میشود یا «منطق و سیاست» فاقد محتوای روشن و مشخص است و در فهرست منابع نیز نام کتب منطق قدیم به چشم میخورد. بهجای اصطلاحات جاافتاده فلسفه سیاسی و فقه سیاسی، روشن نیست چرا عناوینی چون «فقه و سیاست» و «فلسفه و سیاست» تدوین شده است. منطق اختصاص درسی به نام مطالعات منطقهای (آمریکای لاتین) هم روشن نیست. اگر بناست به مطالعه یک حوزه منطقهای درسی اختصاص داده شود، خاورمیانه و آسیای دور به مراتب اولویت بیشتری دارند تا آمریکای لاتینهفته نامه پنجره، شماره 202