امانوئل والرشتاین با نظریه نظام جهانی در ایران
يكشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۱۴ ق.ظ
بازخوانی زندگی و نظریات امانوئل والرشتاین به بهانه حضور وی در ایران امانوئل موریس والرشتاین در 28
سپتامبر 1930 به دنیا آمد. برای نخستین بار در نوجوانی هنگامی که در نیویورک بود به
مسایل جهان به ویژه نهضت استقلال هند علاقهمند شد. مدارک دانشگاهی خود را به
ترتیب از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد: لیسانس در سال 1951، فوقلیسانس در سال 1954
و دکترا در سال 1959. اما والرشتاین به این وضعیت تحصیلی قانع نبود. او مطالعات
خود را در سایر دانشگاهها از جمله آکسفورد، دانشگاه آزاد بروکسل، دانشگاه دنیس
دیدرو پاریس و دانشگاه ملی مکزیک ادامه داد. بین سالهای 1951 تا 1953 در ارتش
آمریکا خدمت کرد. یازده سال بعد، در 25 می 1964 با بئاتریس فریدمن ازدواج کرد و
حاصل این ازدواج یک دختر بود.
شخصیت آکادمیک
و حرفهای والرشتاین در دانشگاه کلمبیا شکل گرفت. در آنجا بود که او به عنوان
دستیار استاد جامعهشناسی بین سالهای 1958 تا 1971 شروع به کار کرد. در همین
ایام، او یکی از پشتیبانان برجسته و فعال اعتراضات دانشجویان کلمبیا در سال 1968
بود. در سال 1971 برای تدریس به مدت پنج سال به دانشگاه مک گیل رفت. در سال 1973 ریاست
انجمن مطالعات آفریقا را برعهده گرفت و از سال 1976 به عنوان استاد برجسته جامعهشناسی
دانشگاه بینگهامتون مشغول به کار شد و تا بازنشستگی در سال 1999 در همین
دانشگاه به خدمت ادامه داد. او همچنین ریاست مرکز مطالعات اقتصادی، سیستمهای
تاریخی و تمدن فرناند برودل در دانشگاه بینگهامتون را تا سال 2005 عهدهدار بود.
والرشتاین استاد مدعو
دانشگاه چین در هنگ کنگ، کلمبیا انگلیس و آمستردام است و تاکنون جوایز
بسیاری دریافت کرده است. او ریاست مطالعات مشترک در مدرسه آموزش عالی علوم جامعهشناسی
در پاریس را برعهده داشت و در سالهای 1994 تا 1998 نیز رییس انجمن بینالمللی
جامعهشناسی بود. در دهه 1950 ریاست کمیسیون گالبنکیان را برعهده داشت و هدف این
کمیسیون هدایت تحقیقات علمی جامعهشناسی برای 50 سال آینده بود. در سال 2003 او جایزه محقق برجسته را از
انجمن جامعهشناسی آمریکا دریافت کرد. در سال 2004 مدال طلای کوندراتیف را از
مؤسسه بینالمللی کوندراتیف و آکادمی علوم طبیعی روسیه دریافت کرد.
افراد تأثیرگذار بر افکار والرشتاین
او در زندگی تحت تأثیر افکار
اندیشمندانی چون: کارل مارکس، فرناند برودل، کارل پولانی، فرانتس فانون، ایلیا
پریگوژین، زیگموند فروید و ژوزف شومپتر قرار گرفته است و در حال حاضر به عنوان
جامعه شناس، نظریه پرداز، متفکر چپ گرا و یک سوسیالیست قرن بیست و یکمی شناخته می
شود.
مهمترین آثار
مهمترین کتابها و آثار وی
عبارتند از:
نظام مدرن جهانی (1989،1980،1974)
علم اجتماعی نیاندیشیدنی (1991)
پس از لیبرالیسم (1995)
پایان جهان، چنانکه ما میفهمیم
(1999)
سقوط قدرت آمریکا: ایالات متحده در
دنیایی آشوبزده (2003)
جهان شمولی اروپا: خطابه قدرت
(2006)
والرشتاین علاوه بر کتابها و مطالعات
تاریخی در سایت شخصی خود به بررسی مسایل
روز جهانی نیز میپردازد و هر ماه دو مطلب تحلیلی منتشر میکند. از جمله
تحلیلهایی که منتشر کرده میتوان به "سرمایهداری در آخر خط"، "نظامیان در قدرت" و "نرمش قهرمانانه: ایران و
ایالات متحده" اشاره کرد.
نظریه نظام جهانی
نظریه
نظام جهانی اولین بار بوسیله امانوئل والرشتاین در سال ۱۹۷۴ مطرح شد
که میتوان آن را در چارچوب نظریات اقتصاد سیاسی مورد توجه قرار داد. والرشتاین
نظام را به مثابه واقعیتی اجتماعی میداند که دربرگیرنده تعاملات میان ملتها، شرکتها
و مؤسسات، خانوادهها، طبقات و گروههای هویتی از همه نوع است.
از نظر والرشتاین غالبترین شکل سازمان اجتماعی
همان چیزی است که او آن را «نظامهای جهانی» مینامد.
ویژگی نظریه نظام جهانی در این است که
والرشتاین در این نظریه برخلاف نظریه وابستگی امکان تحرک را برای مرکز، پیرامون و
نیمه پیرامون در نظر گرفته است و آنها را سرنوشت لایتغیر نمیداند.
از نظر وی عنصر اساسی پیشرفت و ارتقای یک کشور
نیمهپیرامونی در اختیار داشتن بازار بزرگ است که بتواند کاربرد فنآوری پیشرفته
را توجیه کند و کشور مزبور نیز بتواند با هزینه پایینتری نسبت به سایر
تولیدکنندگان موجود به تولید کالا در آن بازار بپردازد. وی سود حاصله از جهانی شدن
به نفع نظام سرمایهداری غرب می داند و این نظر را مطرح می نماید که کشورهای جنوب
نه تنها به برابری جهان سرمایهداری نزدیک نمیشوند بلکه به نفع وضع موجود خود را
نیز ضعیفتر هم میگردند.
امانوئل والرشتاین اضافه می نماید که
موقعیت دولتها در مرکز و پیرامون نظام جهانی متفاوت است و این موقعیت متفاوت ناشی
از نقش متفاوت آنها در اقتصاد جهانی است که به تمایزات اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی
میان آنها منجر میشود. از نظر والرشتاین دولتها در نظام جهانی در سه دسته مرکز،
پیرامون و شبهه پیرامون قابل بررسیاند:
موقعیت
دولتهای مرکز:
دولت در مرکز برخوردار از جایگاهی قدرتمند
است. این دولتها بخشی از قدرت خود را از طریق فشاری که بر دولتهای ضعیف وارد میسازند
به دست میآورند و با جنگ و فشارهای دیپلماتیک دولت های ضعیف را بیش از پیش تضعیف
میکنند. والرشتاین ادامه می دهد که فعالیت در کشورهای مرکز متمرکز است. سطح مهارت
کارگران و دستمزد آنها بالاتر است و فعالیتهای اقتصادی در آن متمرکز است.
موقعیت
دولتهای پیرامون:
دولتهای پیرامونی در آن دسته از فعالیتهای
اقتصادی متمرکزند که سودآوری کمتری دارند. سطح دستمزد و مهارت در این مناطق پایین
است. در ضمن سرمایهداران کشورهای پیرامون نیز ضعیف هستند.
موقعیت
دولتهای شبهپیرامون:
دولتهای شبهپیرامونی در همه ابعاد
موقعیت بینابینی میان دولتهای مرکز و پیرامون دارند. سطح مهارت و دستمزد در
کشورهای شبه پیرامونی بینابین مرکز و پیرامون است. در این کشورها سود از مرکز
کمتر و از پیرامون بیشتر است و سرمایهداری نیز از مرکز ضعیفتر و از پیرامون قویتر
میباشد. مشخصا، بدین لحاظ رابطه نابرابر میان مرکز و پیرامون وجود دارد. در حال
حاضر ایالات متحده و ژاپن هسته اصلی مرکز هستند. از دیدگاه وی سرمایهداری (چه
اقتصادی و انسانی) گرایش به سمت مرکز دارد یعنی انباشت سرمایه در مرکز صورت میگیرد
و کشورهای شبهپیرامونی نقش ضربهگیر را برای کشورهای مرکز دارند. چرا که موجب میشوند
تا کشورهای پیرامونی شکاف عظیم خود را با مرکز نبینند و همین موضوع جلوی شورش آنها
را میگیرد.
در چارچوب چنین تحلیلی، امانوئل موریس والرشتاین
توصیه می نماید که جهان سوم باید رابطه خود را با غرب و نظام صنعتی غرب قطع نکرده
و آن را حفظ کند، ولی ضمن اینکه رابطهاش را حفظ میکند باید مواظب باشد که تحت
استعمار و وابستگی غرب قرار نگیرد. ترجمه و تنظیم: سیمین حاجی پور