"صلح و توسعه"
دکتر علی مرشدیزاد
عضو هیأت مدیرهی انجمن علمی مطالعات صلح ایران
از دیرباز بین متفکران سیاسی در خصوص واقعیت سیاست و امر سیاسی اختلاف نظر وجود داشته است. در حالیکه واقعگرایانی مانند ماکیاولی و کارل اشمیت قلمروی سیاسی را قلمروی منازعه و جنگ در نظر میگرفتند، اندیشمندانی، از جمله اندیشمندان لیبرال، اصل را بر صلح گذاشتهاند. از دیدگاه این اندیشمندان، میتوان و باید شرایطی برای تحقق صلح فراهم آورد و وضعیت عادی و مطلوب، یعنی صلح، را تحقق بخشید.چه با گروه نخست همعقیده باشیم و چه حق را به گروه دوم بدهیم، در این امر تردیدی نیست که برای دستیابی به توسعه، وجود صلح امری ضروری است.
در واقع تحقق صلح هنگامی اهمیت دارد که با مفهومی دیگر نیز پیوند یابد و آن امنیت است. به بیان دیگر، دولتهای امروزی نیاز به صلح دارند تا بتوانند امنیت به وجود آورند و نیاز به امنیت دارند تا بتوانند توسعه، رفاه و اقتصاد پررونق ایجاد کنند. در اینجا وضعیتی پارادوکسیکال تحقق مییابد.
صلح برای امنیت و توسعه ضروری است. در عین حال برای داشتن صلحی همراه با امنیت، باید صلح مسلح به وجود آورد و در نتیجه همواره دچار رقابت تسلیحاتی هستیم که به صلح برسیم و همین رقابت تسلیحاتی نشانههایی از تهدید را به کشورهای دیگر مخابره میکند. دولتهای ماقبل مدرن وظیفهای با عنوان توسعهبخشی برای خود قائل نبودند. در نتیجه حیات خود را در جنگهایی، گاه طولانی مدت، تعریف میکردند. این جنگها میتوانستند در کنار کشورگشایی، غنائم و ثروتهای به دست آمده، اعتباری نیز برای کشور پیروز و فاتح به بار آورند. برای دولتهای امروزی وضعیت به گونهای دیگر است. این دولتها نیاز دارند دست به توسعه بزنند و فاصله توسعهیافتگی خود را با جهان پیرامون کاهش دهند. نیاز دارند اقتصاد را در وضعیتی متعادل و تراز اقتصادی را در وضعیتی مثبت نگاه دارند. نیاز دارند و در واقع موظفند برای مردم و شهروندان خود رفاه ایجاد کنند. دستیابی به این اهداف نیازمند فراغت بالی است که تنها در حالت صلح تحقق مییابد.
پرسشی که مطرح میشود این است که صلح به چه معناست. در اینجا به دو تعریف کلی از صلح میرسیم که در واقع متمایز کنندهی صلح منفی از صلح مثبت است. اصطلاح صلح مثبت توسط جان گالتونگ، پدر مطالعات صلح، ابداع شد. از نظر وی صلح منفی به معنای نبود خشونت، درگیری و جنگ است. برقراری آتشبس نمونهای از ایجاد صلح منفی است، ولی این صلح همواره در معرض فروپاشی است. در نتیجه دولتها همواره دچار نگرانی در خصوص فروپاشی این صلح شکننده هستند. فرق است بین دولتی که در وضعیت صلح به سر میبرد و اندکی احتمال بروز جنگ میدهد با دولتی که همواره سایهی شمشیر دموکلس جنگ را بر سر خود احساس میکند وضعیت مطلوب آن است که این احساس اندک باشد. تحقق این احساس به میزان زیادی به شکلگیری سیاستها، روابط و نهادهای صلحطلب بستگی دارد.
صلح مثبت هنگامی تحقق مییابد که روابط انسانی به گونهای سازنده برقرار باشد، نهادها و نظامهایی در مسیر برقراری صلح به وجود آیند، و روابط انسانی آمیخته با عدالت باشد. دولتی که بخواهد در مسیر صلح مثبت قدم بردارد باید بتواند روابط خود با شهروندان خویش و رابطهی اجزاء درونی نظام سیاسی خود را بر اساس عدالت بنا کند، و روابط خود با دیگر کشورها را نیز به گونهای سامان بخشد که نشانههای منازعه و جنگ طلبی از خود بروز ندهد. باید بتواند این تصویر از خود ارائهی دهد که من در عین قدرتمندی تمایلی به خشونت ندارم. البته باید توجه داشت که صلح به معنای از میان رفتن مطلق منازعه نیست. روابط انسانی استعداد بروز رقابت، اختلاف و منازعه را دارد و دولتها باید آمادگی دفاع از خود در زمان بروز جنگ را داشته باشند، ولی صلح مثبت میتواند میزان بروز منازعه را کاهش دهد و به دیگر کشورها این اطمینان را بدهد که این کشور شروع کنندهی جنگ نیست. در این حالت میتوان بودجههای نظامی را به مسیری درست آورد و با برنامهریزی توسعهای در مسیر رفاه و آسایش شهروندان و در جهت تحقق اقتصادی پویا و پیشرو به جریان انداخت.
رقابت تسلیحاتی چه در سطح منطقهای و چه در سطح جهانی قدم گذاشتن در مسیری است که راه به تباهی میبرد. دولتها در رقابت با هم، سرمایههای خود را در چاه پرناشدنی خرید و ساخت تسلیحات میریزند و طرف مقابل را به تجهیز هرچه بیشتر تشویق میکنند. تنها حدی که برای این رقابت میتوان در نظر گرفت، از بین رفتن کامل منابع اقتصادی یکی از طرفین یا هردوی آنها و فروپاشی است، سرنوشتی که در مورد اتحاد شوروی اتفاق افتاد و میتواند به صورت آینهی عبرت پیش روی همهی نسلها باشد.تحقق صلح مثبت نیازمند میزانی از خیرخواهی، باور به انسانیت، و باور به راه حلهای سیاسی به جای نظامی است.