۱۰
شهریور
علوم
سیاسی و لزوم پاسداشت سرمایه عظیم علمی
مجتبی مقصودی
روزنامه فرهیختگان ویژه نامه نیمکت
جدای از پیشینه تاریخی رشته علوم سیاسی که از تلاش های علی اکبر دهخدا و مدرسه علوم سیاسی در دوران قاجار آغاز می شود و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357
سه دانشگاه و مرکز شامل دانشگاه تهران، دانشگاه شهید بهشتی و موسسه امور حزبی متکفل آموزش رشته علوم سیاسی
بودند؛ در دوران جمهوری اسلامی، تدوین عناوین و سرفصل های دروس رشته علوم سیاسی به
دوران پس از پیروزی انقلاب و به ویژه مقطع بروز انقلاب فرهنگی برمی گردد. بطور مشخص،
اولین گام بومی سازی، انقلابی سازی و اسلامی سازی متون و سرفصل ها و عناوین رشته های
دانشگاهی و به ویژه علوم سیاسی متاثر از انقلاب
فرهنگی است؛ حرکتی که خود محمل و زمینه
ساز تدوین سرفصل های جدید بر اساس الزامات و شرایط انقلابی آن روز بود که اسلامی کردن
دروس در دستور کار قرار داشت.
تصمیمات و سیاستگذاری علمی- فرهنگی اوایل دهه
1360 در طول 3 دهه اخیر مبنای تدریس و آموزش در دانشگاه ها شد و علیرغم تغییرات گسترده
در سطح جهان، منطقه و داخل کشور این عناوین و سرفصل ها تغییری نیافت، تا اینکه در چند
سال اخیر به دلیل الزامات جدید و نیازهای فزاینده تحول در علوم انسانی برای بومی سازی،
کارآمدسازی،اسلامی سازی و کاربردی سازی در
دستور کار سیاستگذاران فرهنگی قرار گرفت .
بطور مشخص، الزام به بازبینی عناوین و سرفصل های
درسی ناشی از این تلقی است که رشته های علوم انسانی و از جمله علوم سیاسی ناتوان از
فهم، تبیین و تحلیل مناسب، واقعی و عینی وقایع و حوادث سیاسی – اجتماعی و نیز متناسب با ساختار نظام سیاسی جمهوری اسلامی اند.
لذا در صورتی که با محتوی و بن مایه های متون اسلامی ترکیب شوند و از فرهنگ های وارداتی
غربی تبری جویند مشکلات موجود در جامعه اسلامی حل و فصل خواهد شد و فهم جدید و متفاوتی
در اصحاب این رشته و به ویژه دانشجویان ساری و جاری خواهد شد.
هرچند که کلید آغاز تغییرات با توجه به مفروضات فوق چند سالی است که زده شده
است اما نقطه شروع اجرایی سازی آن از رشته علوم سیاسی و از مهرماه سال جاری است.
قطعا ضرورت های تغییر و اصلاح سرفصل های رشته علوم
سیاسی بر هر ناظر منصف و بیطرفی پوشیده نیست، ولی شیوه و مکانیزم های بکار گرفته شده
محل بحث است که در این یادداشت مختصر،تنها به یک مورد خواهم پرداخت. واقعیت آن است
که بخش قابل توجهی از اصحاب و اساتید رشته در فرایند اصلاح و تدوین سرفصل های جدید
نقشی نداشته اند و از این روند یک سویه ابراز ناخرسندی می کنند.
در واقع پرسش کلیدی این است که چرا از نظرات اساتید
و صاحبنظران این رشته آنچنان که باید و شاید بهره گرفته نشده است و دلایل این همکاران
چیست؟ آیا خرد جمعی اصحاب دانش و علم نمی تواند در بومی سازی، کارآمدی و اسلامی سازی
موثر باشد و سرفصل ها و عناوین مناسب تری تدوین کند؟
جای سئوال است که چرا انتخاب اعضاء شورای تحول
رشته علوم سیاسی به دانشگاه هایی بسیار خاص محدود شده است؟ آیا این طیف می توانند آراء
و اندیشه های حداقل بخش وسیعی از جامعه علوم سیاسی ایران را نمایندگی کنند؟ جای همکاران
دانشگاه های مشهد، مازندران، تبریز، شیراز، اهواز، کرمان،رشت و یزد کجاست؟ و چرا تنها
به تهران و آن هم به محوریت دانشگاهی خاص محدود ماند؟ آیا جا نداشت که حداقل استادانی
از مجموعه دانشگاه های آزاد اسلامی اعم از واحدهای علوم و تحقیقات، تهران مرکزی، جنوب،
زنجان، قزوین و اصفهان و...در این فرایند شرکت داشته باشند؟ این تلقی و رویکرد متعلق
به کدامین عصر است که حذف بخش زیادی از مجموعه دانشگاهیان را از تولید محصولی که خود
مصرف کنندگان آن است دور می سازد و این هم افزایی علمی و خرد جمعی را برنمی تابد و
ضمن توجیه این گونه ی عنوان گذاری درسی وسرفصل نویسی، کاربرد ادبیات حذفی را برای توجیه
کارکرد ناصواب خود روا می دارد؟
خواسته 160 استاد و مدرس علوم سیاسی دانشگاه های
مختلف کشور آیا چیزی جز کمک به نظام آموزشی کشور و رشته علوم سیاسی است؟ چه مطالبه
سنگینی وجود دارد که نظام آموزش عاجز از پاسخگویی به این درخواست محترمانه و منطقی
است؟ جا دارد ریاست محترم شورای انقلاب فرهنگی و مسئولین نظام آموزشی ضمن توجه و پاسداشت
این سرمایه عظیم علمی، اجتماعی و فرهنگی و فشردن دست های گرم استادانی که با دغدغه
توسعه، پیشرفت و آبادانی کشور، نظام آموزشی و رشته علوم سیاسی یکپارچه آمادگی خود را
برای کمک به دست اندرکاران وزارت علوم و شورای عالی انقلاب فرهنگی اعلام داشته و با
اسم و رسم به پاخواسته اند به گرمی بفشارد
و ضمن دعوت از آنان و تکریم این عزیزان، ظرفیت ها و تمهیدات لازم را برای مشارکت علمی
آنان فراهم کند.نیمکت، ویژه نامه روزنامه فرهیختگان، شماره 1434، 4مرداد1393، ص 5