۱۳
بهمن
خاطراتی از دکتر جواد اطاعت از دوران
دانشجویی در گردهمایی یاد ایام
با اینکه در رشته علوم تجربی تحصیل می نمودم و علاقه
داشتم در علم پزشکی تحصیلاتم را ادامه دهم؛ اما متاثر از دگرگونی های عمیق ایجاد شده
در صبح انقلاب و گشایش فصلی نو که از باورهای اجتماعی مایه می گرفت، سرنوشت دیگری برایم
رقم خورد. با امید و آرزوی بهروزی ایران و ایرانی به شدت با مسائل انقلاب گره خوردم.
در دبیرستان با مطالعات زیاد با گروههای چپ که متاثر از ایدئولوژی مارکسیسم بودند به
مباحثه و بعضا به مجادله برمی خاستم. با شروع جنگ، وظیفه دفاع از کشور نیز بر مسئولیت
نیروهای انقلاب اضافه شد. بر همین اساس به مانند خیل عظیم جوانان پرشور این سرزمین
کهن با آموزش نظامی، داوطلبانه در مقاطع مختلف در جبهه های غرب و جنوب کشور حضور یافتم.
با پایان جنگ فرصتی فراهم آمد تا تحصیلاتم را بطور
جدی ادامه دهم؛ البته متاثر از انقلاب وجنگ ترجیح دادم به جای علم طب ، طالب علم
سیاست شوم ،لذا با شرکت در آزمون سراسری سال 1368 در دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی
دانشگاه شهید بهشتی تهران (ملی سابق) پذیرفته شدم و با جدیت تلاش نمودم عقب افتادگی
های چند ساله را جبران نمایم.در دانشکده اقتصاد وعلوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
اگر دانشجویی می توانست معدل الف اخذ نماید مجاز بود تا حداکثر، 24واحد درسی را در
یک ترم اخذ نماید. این عامل باعث گردید برای جبران مافات تلاش کنم تا دوره
کارشناسی را سه ساله تمام نمایم.
در ترم چهارم پس از پایان امتحانات واخذ نمرات
اعلام شده دیدم اگر درس چهار واحدی ماهیت امپریالیسم که توسط آقای دکتر احمد ساعی
ارائه شده بود، نمره 5/19 اخذ کنم معدلم دقیقا 17 خواهد شد و می توانم با گذراندن 24
واحد در ترم پنجم دوره لیسانس که معمولا در هشت ترم به پایان میرسد را شش ترمه به
انجام برسانم ویک سال زودتر وارد دوره فوق لیسانس شوم. اینجا بود که به فکر دیدار
وملاقات با دکتر ساعی افتادم که از وی بخواهم درخواستم را بپذیرد ونمره دلخواهم را
بر ورقه ثبت نماید؛ اما در تابستان وایام تعطیلی امکان نداشت بتوانم استاد ساعی را
پیدا کنم. هرچه تلاش کردم شماره ای،آدرسی از وی بیابم توفیق یار نبود.
دریکی از همین روزها برادرکوچکترم که او نیز
دانشجوی رشته حقوق دانشگاه تهران بود، گفت بیا سری به دانشگاه شهید بهشتی
بزنیم،پیشنهادش را با بی میلی پذیرفتم و حدود ساعت ده صبح راهی دانشگاه شدیم.تازه
به محوطه ورودی دانشکده اقتصاد رسیده بودیم که دکتر ساعی با اتومبیل قدیمی اش وارد
شد.ناگهان جا خوردم وبی درنگ به سمت وی برای عنوان کردن عریضه ام حرکت کردم.دکتر
ساعی با ورقه پهنی که نمرات درس امپریالیسم در آن جا خوش کرده بودند از اتومبیلش
پیاده شد. جلو رفتم وبا سلام وعرض ارادتی گفتم آقای دکتر من در آسمانها دنبال شما
بودم شما اینجا تشریف دارید؟ آب در کوزه ما تشنه لبان می گردیم؟
ایشان با لحنی که حاکی از کمی تعجب بود پرسید،
پسرم با من چه کار دارید؟من موضوع را با چاشنی درخواستی ملتمسانه ارائه کردم
وایشان با تعجب گفت نوزده ونیم؟ امکان
ندارد. گفتم من ورقه ام را خیلی خوب نوشته وگزارش تحقیقی مفصلی نیز در باب نئو
کلنیالیسم یا استعمارنو تقدیم کرده ام ،درثانی ببینید چند گرفته ام؟ ایشان نگاهی
به ریز نمرات انداخت وگفت عجب شما 19 شده اید ؟ نمره ای که کمتر به کسی می دهم وی
ورقه را روی کاپوت ماشین گذاشت ودر حالی که دست درجیب برای پیدا کردن خودکار بود،
گفت: کسی که 19 گرفته است 5/19 هم می تواند بگیرد وبلافاصله نیمی به نمره اضافه
کرد. نیم نمره ای که یک سال مرا در تحصیل جلو انداخت ومن در تعجب بودم از این حسن
تصادف که هنوز خاطره شیرینی آن لحظه را فراموش نکرده ام.
واما
در کنار این خاطره شوق انگیز روی دیگر سکه خاطره ای حزن انگیز نیز برایتان روایت
کنم.در ترم آخر به دلیل اینکه از هم کلاسی ها جلو افتاده بودم، برخی از دروس از
جمله درس حقوق بین الملل ارائه نشده بود. تنها دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود که
می توانستم به صورت مهمان آن درس را اخذ کنم.این درس توسط آقای محمود صور اسرافیل ارائه
شده بود ومن به عنوان مهمان در کلاس ایشان حضور یافتم. در اولین جلسه، ایشان با
مهابتی خاص وارد کلاس شد و ما همه به احترام استاد برخواستیم. زمانی که همه بر
صندلی ها ارام و قرار یافتیم، ایشان نگاهی به چهره ها انداخت وتا چشمانش بر چهره
من متمرکز شد، گویا از ریش سیاه وقیافه حزب الهی من خوشش نیامد وآمرانه اعلام کرد
که شما در کلاس من شرکت نکنید؟
گفتم چرا استاد؟ گفت همین که گفتم.من برای
اینکه اوضاع خرابتر نشود،سکوت کردم وبر دفترم متمرکز شدم وبا خود اندیشیدم که چکار
کنم؟ اگر ایشان مرا از این درس محروم کند فارغ التحصیل نخواهم شد وهمه تلاشها برای
اتمام سه ساله دوره کارشناسی بلا اثر می
شد ومهمتر از آن قبولی در امتحان کارشناسی ارشد که حتمی می نود کان لم یکن تلقی می
گردید و... اینجا بود که مصمم شدم علیرغم میل استاد در جلسات کلاس حضور یابم که
همین طور هم شد. آن درس را بیش از معمول مطالعه کردم تا استاد به خاطر امتحان خوبم
از قیافه نه چندان دوست داشتنی ام (البته برای او) صرفنظر کند.( عکس آن دوران هم
اکنون در سایت خودم موجود است).سوالات امتحان را بسیار عالی پاسخ دادم.در یکی از
روزهای بعد از امتحان تصمیم گرفتم به دانشکده حقوق دانشگاه تهران بروم تا اگر جناب
صوراسرافیل نمرات را به آموزش داده اند نمره را از آموزش دانشکده بگیرم وبه آموزش
دانشگاه شهید بهشتی تحویل دهم.
از شانس بد تا وارد دانشکده شدم صور اسرافیل
نیزدر حالی که برگه های امتحانی در دست داشت از راه رسید. دانشجویان دور اورا
گرفتند وبا او به اتاقش رفتیم. زمانی که بر صندلی قرار گرفت، دانشجویان هر کدام به
نوبت نمره خود را سوال کردند ومن نیز نمره خود را پرسیدم. تا اسمم را اعلام کردم
در حالی که سرش پایین بود وقیافه مرا نمی دید گفت نمره شما بسیار عالی شده ومن چون
نمره 20 نمی دهم به شما 5/19 داده ام. او از یکی از دانشجویان خواست تا نمرات را
از ورقه های امتحانی به برگه ریز نمرات منتقل کند ،تا به آموزش دانشکده تحویل دهد.من
با اطمینان از نمره و با خوشحالی اتاق استاد را ترک کردم ودر پاگرد بالای پله ها
منتظر ماندم تا پس ازتحویل نمره ها، نمره ام را از آموزش گرفته وبه دانشگاه شهید
بهشتی ببرم. چند دقیقه ای گذشت در حالی که استاد نمرات را به آموزش می برد دوباره
چشمش به من افتاد وپرسید ای راستی اسم شما چه بود؟ ومن تا اسمم را اعلام کرد
همانجا برگه ریز نمرات را روی دیوار پله ها گذاشت و5/19 را تبدیل کرد به 5/14؟؟
وقتی از ایشان پرسش کردم که چرا؟ گفت اگر یک بار دیگر حرف بزنی نمره ات می شود5/8
وبرای بار دوم 5/2 . وطبیعی بود که من از ترس سکوت کنم وایشان به راه خودش ادامه
داد.پس از چند دقیقه ای به اموزش رفته ونمره را گرفته وبا روحی محزون و مجروح عازم
دانشگاه شهید بهشتی شدم.خدایش رحمت کند.
آری با این تلخ وشیرینی ها دوره لیسانس را سه
ساله سپری کرده ودر همان سال در دوره کارشناسی ارشد در دانشکده حقوق دانشگاه تهران
پذیرفته شدم وتحصیلم را در همان دانشکده
صور اسرافیل ادامه دادم.یاد آن ایام گرامی باد.